توی بنگاه نشسته بودیم و از شیشههایِ بخار گرفته سعی میکردیم عبورِ مبهمِ آدمها رو تماشا کنیم که دوتا مرد اومدن داخل، یکی مُتشخص و خوش صحبت و اون یکی لاغر، کم حَرف و شایدم معتاد. برادرِ خوش صحبت سعی میکرد تو این آشفته بازار یه خونه با قیمتِ مناسب برای برادرش پیدا کنه. هرچی قیمتهایِ نجومی رو یکی یکی واسش میگفتیم "کم حرف" به سمت در خروجی نزدیکتر میشد، تا اینکه چند دقیقهی آخر چسبیده بود به شیشهی بخار گرفته. وقتی کارشون تموم شد و چیزی هم براشون پیدا نشد هر دو رفتن و روی شیشهی بخار گرفته نوشته شده بود "EBI".
خیلی دلم میخواست بدونم توی اون وضعیت کدوم آهنگ اِبی رو زمزمه میکرد…